این هفته برای ستون همسایه به همسایه سراغ محله نیروهوایی آمدیم و خیابان شهید برکپور. اینجا رسم همسایهداری از سوپری کنار مسجد امام حسن مجتبی(ع) شروع میشود. خواروبارفروشی ابوالفضل فتحعلیزاده که اهالی او را به اسم آقا احد میشناسند.
بعد از اوبرای بازگشت پول هم میگویم هرکس هرچه در توان دارد بپردازد، ماهی 20هزار تومان یا 200هزار تومان فرقی ندارد و هرازگاهی به خواروبارفروشی محل سری میزند و حساب دفتری خانوادههای بیبضاعت را تسویه میکند. بعد از آن هم با اکرم نجفی همکلام میشویم که در مسجد محل هر کاری از دستش برمیآید انجام میدهد. اینها بخشی از همسایههای مهربان خیابان شهید برکپور هستند که حسابی هوای هممحلهایها را دارند.
ابوالفضل فتحعلیزاده با همان روی خوش و لبخند همیشگی که همسایهها از آن تعریف میکردند با ما همصحبت میشود؛ «بعضی کارها برمیگردد به مسائل اعتقادی و چیزهایی که از بچگی به ما یاد دادهاند. استاد من در کسب و کار، پدرم بوده است. او داروخانه داشت و ناشد بود کسی بیاید و پول نداشته باشد و بدون دارو بیرون برود.
خیلی از داروخانهها به اندازه پول طرف به او دارو میدادند اما پدرم تمام و کمال نسخه را میپیچید و میگفت باید درمان فرد بیمار کامل شود، حتی اگر پولش کم باشد. من هم خادم امام رضا(ع) هستم و از 10سال قبل که اینجا کسب و کارم را راهانداختم نیت کردم که راه و رسم پدرم را در پیش بگیرم. دو سه سال اول سود چندانی نداشتم اما باز هم جانب انصاف را رعایت میکردم، به دلیل همین مردمداری، خداراشکر کاروبارمان روی غلتک افتاد.»
ما برای خیلی از همسایهها حساب دفتری داریم که تا خودشان نگویند حرف حسابکتاب را نمیزنیم. من معتقدم چند برابرش برمیگردد
آقا احد فهرستی از اقلام مورد احتیاج یکی از خیریهها را به من نشان میدهد و میگوید: اگر آنهایی که دستشان به دهانشان میرسد، حتی در حد کم کمک کنند بسیاری از مشکلات حل میشود. ما برای خیلی از همسایهها حساب دفتری داریم که تا خودشان نگویند حرف حسابکتاب را نمیزنیم. من معتقدم چند برابرش برمیگردد.
فتحعلیزاده ادامه میدهد: در محله ما افرادی که هوای همدیگر را داشته باشند کم نیستند. بعد به حاج خانمی که دارد حساب دفتری عدهای را تصفیه میکند اشاره میکند و میگوید: همین خانم تهرانیان به هیچکس چیزی نمیگوید اما تا بتواند به دیگران کمک میکند.
با کبری تهرانیان تا منزلش که کمی بالاتر است قدم میزنم و با او همکلام میشوم. همسر خدابیامرزش دست به خیر داشته و بعد از فوت او کبری خانم همان راه را ادامه داده و با 30میلیون تومان پول، دستگیری از دیگران را شروع کرده است. 30میلیون تومانی که برکت داشته و کار بیش از 100نفر را راهانداخته است.
او تعریف میکند: من با همان مبلغ کمی که دستم بود شروع کردم به وام دادن. خیلیها لَنگِ یکی دو میلیون تومان هستند تا کارشان راه بیفتد. در میان همسایهها هروقت کسی کارش گیر باشد به مسئول بسیج مسجد میگوید. چون دوست ندارم همسایهها بدانند که از من پول قرض گرفتهاند، معمولا از قسط همین وامهایی که مردم برمیگردانند پول وامهای بعدی جور میشود.
برای بازگشت پول هم میگویم هرکس هرچه در توان دارد بپردازد، ماهی 20هزار تومان یا 200هزار تومان فرقی ندارد
برای بازگشت پول هم میگویم هرکس هرچه در توان دارد بپردازد، ماهی 20هزار تومان یا 200هزار تومان فرقی ندارد. مهم این است که بعد از اینکه کارش راه افتاد، پول را برگرداند تا بتوانیم مشکل مؤمن دیگری را حل کنیم. همیشه هم بازگشت داشته است، من معتقدم کسی که زحمتکش است به حلال و حرام مقید است.
تهرانیان تعریف میکند که چند سال قبل وقتی سوار تاکسی بوده متوجه میشود که راننده کارش گیر یکمیلیون تومان است. به او میگوید که این پول را قرض میدهد و او هم بعد از چهار سال توانسته بدهیاش را برگرداند. او ادامه میدهد: اگر مردم هوای همدیگر را داشته باشند خیلی از گرههای کوچک به دست خودشان باز میشود.
همسایه بعدی که با راهنمایی تهرانیان منزلش را پیدا میکنیم، اکرم نجفی است. او معلم بازنشستهای است که با برگزاری حلقههای معرفتی حفظ قرآن در دل همسایهها جا باز کرده است. بعدازظهرها به مسجد میرود و هرکاری که از دستش بربیاید برای بچهها انجام میدهد. از آموزش قرآن، صوت و قرائت گرفته تا شطرنج و ریاضی.
او میگوید: از بین بچهها استعدادیابی میکنم. بعد برای هر گروه سنی کلاسهای مناسبشان را برگزار میکنم. با اینکار، هم بچهها بیشتر به حضور در مسجد علاقهمند میشوند و هم وقتی مادرها در پایگاه بسیج مشغول هستند، بچهها سرگرم میشوند. اینطوری هوای بچهها را هم داریم.